خاطره

خاطره
یکشنبه 30 اردیبهشت 1403

یک بیت از ...


.

دلتنگی‌ام را می‌کنم نقاشی ای دوست

.

اينگونه شاید در کنارم باشی ای دوست

 

.

" علیرضاابراهیم‌پور گیلانی "

داستان " خوف " روان شناس




گفتگوی مار و زنبور

روزی مار به زنبور گفت: 

انسان ها از ترس "ظاهر خوفناک" من  می میرند

 نه به خاطر نیش زدنم.

 اما زنبور قبول نکرد!

مار برای اثبات حرفش با زنبور قراری گذاشت: 

آنها رفتند و رفتند تا رسیدند به چوپانی که

 در کنار درختی خوابیده بود.

 مار رو به زنبور کرد و گفت من او را میگزم

 و مخفی می شوم و تو 

در بالای سرش سر و صدا ایجاد کن و خودنمایی کن.

مار چوپان را نیش زد و زنبور شروع به پرواز کردن

 در بالای سر چوپان کرد. 

چوپان فورا از خواب پرید و گفت"ای زنبور لعنتی"

و شروع به تخلیه 

زهر کرد و بلند شد و رفت و بعد از چندی بهبود یافت.

این بار که باز چوپان در همان حالت بود مار و زنبور

 نقشه دیگری کشیدند.

 زنبور نیش زد و مار خودنمایی کرد!

چوپان از خواب پرید و همین که مار را دید

 از ترس پا به فرار گذاشت،

 و به خاطر وحشت از زهرِ آن مار،چند روز بعد از دنیا رفت... 

برخی از اتفاقات دنیا هم همین است، 

فقط به خاطر ترس از آنهاست که افراد نابود می شوند، 

ما رویاهایمان را زندگی نمی‌کنیم، 

ما در ترس‌هایمان زندگی می‌کنیم.



جملات زیبا " نقاش " پیکاسو




مادرم می‌گفت : 

اگر سرباز باشی ژنرال خواهی شد،

 اگر راهب باشی پاپ خواهی شد؛ 

در عوض من  نقاش  بودم   و 

پیکاسو شدم!


“پابلو پیکاسو”

موعظه " کثیف " فاطمی نیا




مشاجره ها و نزاع ها،
 نور باطن را خاموش میکند.
بسیاری از بی حالی ها و عدم نشاط ها 
به جهت مشاجرات است.

کم منزلی داریم که درآن پرخاش و تندی
 نباشد!
روزی چندتا پرخاش باشد،
 برکات را از منزل میبرد.

حتی اگر حق هم با تو بود ،
 در امور جزیی وشخصی مشاجره نکن ،
 چون کدورت می آورد.

مرحوم علامه جعفری از صاحب دلی نقل کرد:
در موضوعی که گمان میکردم
 حق با من است ،داشتم با همسرم مشاجره میکردم؛

 ناگهان صورت باطنی غضبم را نشانم دادند ! 
بسیار کریه وزشت بود!
 آن صورت نزدیکم آمد و گفت : 
کثیف! ساکت شو!
همین که متنبه شدم فورا
 "دست همسرم را بوسیدم و عذرخواهی" کردم.

    " استاد فاطمی نیا "

خاطره " نگاه " فرهادی




بعد از نمایش یک فیلم ایرانی، 
با دوستان خارجی نشسته بودیم به گفتگو
 یكیشان پرسید:

 آن پسرک سر چهار راه چه می‌فروخت؟
 مواد مخدر بود یا...
 من پاسخ دادم فال می‌فروخت 

پرسید فال چیه؟

 گفتم شعر، 
شعرهای شاعر بزرگمان حافظ
 با هیجان گفت:
 یعنی شما از كشوری می‌آیید كه در
 خیابان‌هایش شعر می‌فروشند و مردم عادی 
پول می‌دهند و شعر می‌خرند؟؟!!

 می‌رفت سر میزهای مختلف و با شگفتی این را
 به همه می‌گفت! 

و این یعنی زاویه‌ی دید؛

یكی سیاهی می‌بیند و یکی زیبایی!


"از خاطرات اصغر فرهادی"

خاطره " سیرک " چاپلین




با پدرم رفتم سیرک، توی صف خرید 
بلیط ، یه زن و شوهر با ٤ تا بچه شون جلوی 
ما بودند.
وقتی به باجه رسیدند و متصدی باجه قیمت 
بلیط هارو بهشون گفت، ناگهان
رنگ صورت مرد تغییر کرد و نگاهی به
 همسرش انداخت،معلوم بود که
 پول کافی ندارد و نمیدانست چه بکند...!!

ناگهان پدرم دست در جیبش کرد و یک
 اسکناس ١٠ دلاری بیرون آورد و روی زمین
 انداخت، سپس خم شد و پول را 
از زمین برداشت و به شانه مرد زد و گفت: 
ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد. 

مرد که متوجه موضوع شده بود، 
بهت زده به پدرم نگاه کرد و گفت: 
متشکرم آقا...!!

مرد شریفی بود ولی برای اینکه پیش
 بچه هایش شرمنده نشود، 
کمک پدرم را پذیرفت

بعد ازینکه بچه ها همراه پدر و مادرشان
 داخل سیرک شدند،
 ما آهسته از صف خارج شدیم و به طرف خانه
 برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری
 افتخار کردم.

 "آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم رفته بودم"

سعی کنیم ثروتمند زندگی کنیم ، 
بجاى آنکه ثروتمند بمیریم...!

"چارلی چاپلین"

خاطره " پهن " هوشنگ ابتهاج






هوشنگی ابتهاج تعریف میکرد:

 در مراسم کفن و دفن شخصی شرکت کردم . دیدم قبل از اینکه توی قبر بذارنش ، چیزی حدود یک وجب سرگین و فضولات تر گوسفند ، در کف قبر ریختن. از یک نفر که اینکار رو داشت انجام میداد، سوال کردم که : 

این چه رسمی ست که شما دارید؟ گفت: توی رساله نوشته که این کار مستحبه و ما مدتهاست برا مرده هامون اینکار رو انجام میدیم . 

میگفت که چون برام تعجب آور بود، سریع گشتم یه رساله پیدا کردم و رفتم سراغ طرف، بهش گفتم :

کجاش نوشته؟ طرف هم میره تو بخش آیین کفن و دفن میت، آورد که بفرما. دیدم نوشته ، کف قبر، مستحب است یک وجب پهن تر باشد !!

« شفیعی کدکنی »

دوبیتی " دوستت دارم " ابراهیم پور گیلانی







               بِجانِ  شُورِ  شیرین  ،  شاٰ ه ُ و  شَه زاد

            همین   یک   جمله   دُنیا   را   تَکاٰن  داد

            عزیزم   "   دوستت دارم   "     کَماٰ  کاٰن

             قَسم   بَر   لیلیّ ُ   و  مَجنون ُ  و   فَرهاد


                         " علیرضاابراهیم پور گیلانی "
                                                           ۱۳۹۵

خاطره " روزی میآد که " شهیدابراهیم هادى





اوایل  جنگ  بود و مرزها دست عراق بود ؛

در ارتفاعات  گیلان  غرب  بودیم  .

با حسرت به  ابراهیم  گفتم  :  یعنی  میشه

مردمِ  ما راحت  ازاین جاده عبور و به شهرِ

خودشون  برن  ؟

ابراهیم  هادی  گفت  :

چی  میگی  !؟

روزی  میآد   که   از  همین  جاده   مردمِ  ما

دسته دسته  به  کربلا  سفر   می‌کنند  .


-منبع :کتاب سلام بر ابراهیم ،صفحه ۱۲۷-

مطالب و موضوعات بِکر. " اولین جمله" پرستویی






اولین جمله ای که ما در اول دبستان می‌آموزیم  ،  چیست؟

بابا  نان  داد    . . .     بابا  آب  داد

می دانید اولین جمله ای که انگلیسی ها در دبستان یاد می‌گیرند  ،

چیست  ؟

من  می توانم  بخوانم  و   بنویسم  . . .

و

اولین جمله ی  ژاپنی  ها  :

من  باید  بدانم   . . .

و این است که ما همیشه چشممان به دستِ پدر است و پدر  را

ضامن تأمین  ملزومات زندگی  می‌دانیم   و

در  بزرگسالی نیز حتی زندگی تجملی را انتظار داریم  که

ارث  پدری  باشد  .

کار از ریشه خراب است  و  این یعنی فقر  فرهنگی  .



پرویز پرستویی  "

 

شعر " عشقم " سعید امدادی






 نمی دانم  چرا  ؟

 برایت  که  می نویسم   ...

 نوشته هایم  شِعر  می‌شوند  ...

 با یادِ   ؛  شهریوری ات  ...

 چشمهایِ  آبانم  پُر   زِ   مِهر  می‌شوند  ...

 به  خودم   سُوگند   ،

 دلم   همیشه

 برای  از  تو  نوشتن  تنگ  می شوند  ...

 پا  در   میانی  کن  ...

 عشقم

 که  با   تو

 سُرودهایم   سِحر    می شوند  ...



  سعید  اِمدادی  "

 

عکس


خاطره " خواندن زیارتِ عاشورا " آیت الله بهجت-ره-




         آیت الله العظمی محمدتقی بهجت فومنیِ

                  گیلانی ( ره) می فرمود :


        استادم آقاسیدعلی آقای قاضی طباطبایی

                         تبریزی ( رض)

                    را در خواب دیدم !

                         به او گفتم ؛

     چه چیزی حسرتِ شما در دنیاست  ؟

                که انجام نداده اید  ! ؟

                    ایشان فرمودند  :

  حسرت می خورم که چرا در دنیافقط روزی

    یک مرتبه زیارتِ عاشورا  را  می خواندم .





خاطره " حضرت علی(ع) " علامه امینی



                               خاطره...

روزی علامه امینی ( ره) صاحبِ کتاب ارزشمندِ
الغدیر باجمعی نشسته بودندکه یکی ازروحانیّون
اهل تسنُّن وارد مجلس شد .
 [ در اصطلاح بَکری یا عُمَری]
و اجازه ورود به آن محفل را خواست  ،
 تا سوالی مطرح کند  .
 پس از اینکه به حضور علامه رسید عرض کرد :

جناب شیخ ما معتقدیم علی(ع) خلیفه چهارم
 راشدین است و شما معتقدید اولی آنها علی( ع)
 بود. مگر نه اینکه علی( ع) مسلمان و پیرو رسول
 خدا بوده است.  پس اصرار شما بر ارجحیّت او
نسبت به سه  خلیفه قبلی چیست  ؟

علامه امینی جواب داد  :


مگر علی علیه السلام هم مسلمان بود  ؟


همه سکوت کردند  ،  عالم سنّی گفت : یعنی چه  ؟
خُب معلوم بود که مسلمان بود؟!

علامه گفت :

نه من فکر می کنم که علی  (ع)  اصلاً
مسلمان نبود  ؟!

مجدداً عالم سنی گفت  :

  چه میگویی شیخ  ؟؟؟
  منظورت چیست   ؟؟؟

علامه امینی گفت  :

مگرنه اینکه در قرآن آمده است

( واِن قیلَ لَکُم اِرجِعوا فَرجِعوا  )

 اگر درب خانه مسلمانی را زدید و باز نکرد
  بر گردید

ولی تا آنجا که من می دانم  عُمَر  با لگد درب
 خانه را شکست و پهلوی دختر رسول خدا
را که پشتِ درِخانه  بود ،   شکست  !!!

آیا به نظر شما  علی (ع) و فاطمه  (س)   و
 اهلِ بیتِ خانه رسول خدا مسلمان بودند  ؟؟؟

در این هنگام عالم سنّی سر به زیر افکند و بی
 هیچ  صحبتی مجلس را ترک  کرد  ...





          _   علامه امینی (ره)  _

مطالب و موضوعات بکر " حضرت علی(ع) " جُرج جُرداق




              پشت کتاب جُرج جُرداق مَسیحی
                  اینگونه نوشته شده است  :

                              ای علی  !

اگر بگویم تو از مَسیح بالا تری، دینم نمی پذیرد !
اگربگویم اواز تو بالاتراست، وجدانم نمی پذیرد!

نمی گویم   تو  خدا   هستی  ... !

پس   خودت   به   ما   بگو   ای    علی  !

                             تو کیستی؟ !


جُرج جُرداق   یکی از دانشمندانِ برجسته مسیحی
ساکن لبنان بود ،   و باز  هم خوب است که  بدانیم
عُلمای اهل تسنُّن به جُرج جُرداق گفتند  :

که همان گونه که درباره علی کتاب نوشتی درباره
عُمَر  نیز یک کتاب بنویس  !

جُرج   جُرداق    در   جواب   به    آنها    می گوید  :

قَلمی که درباره علی نوشت  ،  شکسته  شد.  چون
که کسی دیگر مثلِ علی  وجود  ندارد  که  بخواهد
درباره  آن چیزی  بنویسد  ...






               ...  جُرج جُرداق مَسیحی ...

حکایت " ابوبکر و عمر " نعمت الله جزایری



                      ...    حکایت   ...

  
روزی ابوبکر و عمر،  دو طرف حضرت علی(ع)

راه می رفتند.  چون قد آن دو نفر کمی بلند تر از

آن حضرت بود  ، عُمَر  جملاتی را به شوخی و طنز

مطرح کرد و خطاب به حضرت گفت :

اَنتَ فی بَیْنِنٰا کَلنُونِ   <<  لَناٰ  >>   "

یعنی  :

علی  !

تو در میان ما  ، مثل حرف << نون >>

در    <<  لَنٰا  >>  هستی .

حضرت علی(ع) بلافاصله پاسخ داد که  :

"   اِنْ لَمْ اَکُن اَنَا فَاَنتُم    <<  لٰا   >>    "

یعنی :

اگر من  نباشم   ،   شما  چیزی  نیستید  .






منبع :
کشف الاسرار فی شرح الاستبصار
[ نعمت الله جزائری ]
چاپ دارالکتب قم - جلد1/ صفحه 165-164





موعظه " شفاعت " آیت الله مجتهدی


این حدیث زیبا را  ؛
آیت الله میرزا احمد مجتهدی تهرانی - ره - نقل
 کرده است ، که شخصی نزد امام جعفرصادق(ع) رسیدو از او پرسید  :



اگر روزی یکی از دوستان  شما گناهی کند  ،  عاقبتش
چگونه خواهد بود  ؟
امام جعفرصادق(ع) در پاسخ به وی فرمودند:
خداوند به او یک بیماری عطا می نماید تا سختی های
آن بیماری کفّاره گناهانش شود.
آن مَرد دوباره پرسید:
اگر مریض نشد چه؟
امام مجدداً فرمود :
خداوند به او همسایه ای بَد می دهد تا او را اذیّت نماید
واین کفّاره گناهانش شود.
آن مَرد گفت:
اگر همسایه بَد نصیبش نشد چه؟
امام فرمود:
خداوند به او دوستِ بَدی می دهد تا وی را اذیّت نماید و
آزار آن دوستِ بَد کفّاره گناهان دوستِ ما باشد.
آن مَرد گفت :
اگر دوست بَد هم نصیبش نشد چه؟
امام فرمود:
خداوند به او همسرِ بَدی می دهد تا آزارهای آن همسرِ بَد
کفّاره گناهانش شود.
آن مَرد گفت:
اگر همسرِ بَد هم نصیبش نشد چه؟
امام فرمودند:
خداوند قبل از مرگ به او توفیقِ تُوبه عنایت می فرماید!
باز هم آن مَرد از روی عِنادی که داشت گفت:
اگر نتوانست قبل از مرگ تُوبه کند چه؟
امام جعفر صادق(ع) فرمودند  :

به   کُوری   چشم    تو  ! 

ما   او   را   شفاعت   خواهیم    کرد  .

گفتاربزرگان " قاضی " نماز اول وقت




 جناب مصباح یزدی در خاطراتش چنین می فرماید:

  آیت الله بهجت و علامه طباطبایی (ر ه) از جناب آقا سید علی آقای قاضی  ،
  استاد بزرگوار اخلاق و عرفانشان در مورد اهمیت خواندن نماز اول وقت ،
  چنین نقل می کردند  ؛ که ایشان می فرمود :


 " اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به
  مقامات عالیه نرسد  ،  مرا لعن  کند و یا به صورت
  من  تف  بیاندازد  "





... آیت الله قاضی  رحمته الله. ...

حدیث" محرم" 36




 روزی حضرت اباعبدالله علیه السلام
 به محضر جد بزرگوارشان شرفیاب شدند،
 رسول اکرم ( ص) او را بر زانوی مبارک خود نشانید و
 فرمود  :
 
 " ان لقتل الحسین حراره فی قلوب المومنین لاتبرد ابدا "

 برای شهادت حسین علیهم السلام  ،حرارتی دردل های
 مومنان است که این حرارت هرگز سرد و خاموش
 نمی شود .





...حضرت رسول اکرم ( ص) ...
معالی السبطین،  178/2 -
خصائص،  ص 67
 


ورود کاربران

ورود کاربران

عضويت سريع

عضويت سريع

    نام کاربری :
    رمز عبور :
    تکرار رمز :
    موبایل :
    ایمیل :
    نام اصلی :
    کد امنیتی :
     
    کد امنیتی
     
    بارگزاری مجدد
    آمار

    آمار

      آمار مطالب آمار مطالب
      کل مطالب کل مطالب : 1204
      کل نظرات کل نظرات : 0
      آمار کاربران آمار کاربران
      افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
      تعداد اعضا تعداد اعضا : 0

      آمار بازدیدآمار بازدید
      بازدید امروز بازدید امروز : 525
      بازدید دیروز بازدید دیروز : 1,293
      ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 6
      ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 18
      آي پي امروز آي پي امروز : 109
      آي پي ديروز آي پي ديروز : 187
      بازدید هفته بازدید هفته : 7,416
      بازدید ماه بازدید ماه : 23,176
      بازدید سال بازدید سال : 143,064
      بازدید کلی بازدید کلی : 470,977

      اطلاعات شما اطلاعات شما
      آی پی آی پی : 3.12.151.153
      مرورگر مرورگر : Safari 5.1
      سیستم عامل سیستم عامل :
      تاریخ امروز امروز : یکشنبه 30 اردیبهشت 1403

      درباره ما

        اشعار علیرضا ابراهیم پور گیلانی
        علیرضا ابراهیم پور گیلانی شاعر پر آوازه گیلان از آثار او می توان به 1 - شب و تنهایی من 2 - رباعیات استادانه 3 - سی مرغ غزل اشاره کرد.

      کلیه ی حقوق مادی و معنوی سایت مربوط به اشعار علیرضا ابراهیم پور گیلانی بوده و کپی برداری از آن با ذکر منبع بلامانع می باشد.
      قالب طراحی شده توسط: تک دیزاین و سئو و ترجمه شده و انتشار توسط: قالب گراف